به دنیا آوردن و بزرگ کردن فرزندان، معنای روانشناختی خاصی برای افراد دارد. کودکان نیازهای هشیار و ناهشیار زیادی را در والدین ارضاء میکنند. برای یک زن حامله، فرزندش، کودکی که در رحمش پرورش یافته، با او صحبت کرده است و همیشه باهم بودهاند، شبیه یک دوست خیالی است؛ موجودی که مخلوق خود اوست. از دید جامعه، فرزندان ادامه دهنده مسیر تداوم فرهنگ هستند. برای زوجین، بچههای تازه متولد شده، فرصتی برای بازسازی خودشان فراهم میکنند. آنان میتوانند، یا دست کم تصور میکنند که میتوانند، یک فرد انسانی را مطابق نظرات خود شکل بدهند؛ مانند ظرفی که میتوانند آرزوهایشان را در آن بریزند.
بچهدار شدن، راهی برای فرار از احساس تنهایی نیز هست. تعداد زیادی از افراد معتقد هستند که بچهها، عشق را با خود به همراه میآورند و مصاحب آنها خواهند شد.
برای زنان، بچهدار شدن راهی است برای ورود به گروه مادران، جایگاهی خاص و والا. از این گذشته، پدر و مادر شدن، بخش مهمی از تجربه انسانی است. تولد اولین فرزند، گام رشدی مهمی برای زوجین است. برای افراد، بچهدار شدن علامت ورود به دنیای بزرگسالی و گرفتن نقش والدین به عنوان افرادی است که در جامعه جایگاه محترمی دارند.
به این ترتیب ناباروری، یک برچسب منفیِ نامرئی در دل خود دارد. برای مردان، ناباروری تهدیدی برای مردانگی است و برای زنان، توانایی زایش را زیر سؤال میبرد.
وقتی ناباروری محرز میشود یا حتی هنگامی که فقط حرف آن به میان میآید، زوجین احساس تنهایی میکنند. آنها فکر میکنند تنها کسانی هستند که نتوانستهاند بچهدار شوند؛ درحالیکه این طور نیست. برخی تحقیقات نشان میدهند که یک ششم زوجین ممکن است ناباروری را تجربه کنند.
ناباروری یکی از بحرانهای اصلی زندگی است. امروزه، افراد رویدادهای زندگی خود را از قبل برنامهریزی میکنند اما ناباروری باعث میشود، ناگهان متوجه شوند، موضوعی وجود دارد که کنترلی روی آن ندارند. موضوعی که هم از لحاظ جسمانی و هم از نظر هیجانی آنها را به شدت درگیر میکند.
واکنشهای هیجانی، نه یک بار بلکه بارها تکرار میشوند. خشم، افسردگی، دورههایی از امیدواری و سپس ناامیدی و اضطراب مداوم فقط برخی از هیجانات تجربه شده هستند. اگر ناباروری طولانی بشود، این احساسات به مدتی طولانی ادامه خواهند یافت. گاهی اوقات، این بار اولی است که زن یا مرد، برخی از این هیجانهای شدید را تجربه میکنند و نمیدانند که چطور باید آنها را مدیریت کنند.
برخی از پژوهشگران معتقد هستندکه هنگام مطلع شدن از ناباروری، اولین واکنش زوجین حیرت است. سپس آن را انکار میکنند، سپس خشم، منزوی شدن، عذاب وجدان و سپس سوگواری رخ میدهد.
عدهای دیگر، ناباروری را به یک سلسله آسیبهای روانی تعبیر میکنند که هر ماه تجربه میشود، هنگامی که بازهم عادت ماهیانه رخ میدهد.
همه زوجین نابارور، به درجات مختلف، عوارض هیجانی ناباروری را تجربه میکنند. آنها ممکن است با موضوع ناتوانی در بارداری دلمشغولی پیدا کنند، از محرکهایی که برای ایشان یادآور فقدان است اجتناب کنند، مثلاً در مهمانیهای بارداری یا اعلام جنسیت کودک شرکت نکنند یا از جلوی مغازه فروش لباس کودک رد نشوند، ممکن است از صمیمیت فیزیکی با همسرشان اجتناب کنند، علاقه خود را به فعالیتهای قبلاً لذتبخش از دست بدهند، مشکلات خواب پیدا کنند، تحریکپذیر شوند، احساس خشم و غضب داشته باشند یا از خداوند و سرنوشتی که برای ایشان رقم زده است، عصبانی باشند.
موضوع دیگری که تحمل این هیجانها را سختتر میکند، اظهارنظرها و دلجوئیهای مخرب است:
خوش به حالت، بچه نداری، برای خودت میگردی، از زندگی لذت میبری.
خدا را شکر کن که بچه نداری. بچهداری کار سختی است، من پشیمان شدهام که دومی را آوردهام!
این اظهارات نه تنها وضعیت را بهتر نمیکند، بلکه زوجین را آزرده هم میکند.
شاید بهترین توصیه به زنان و مردانی که ناباروری را تجربه میکنند، مراجعه به متخصص روانشناسی سلامت است تا بتوانند از این چالش مهم زندگی عبور کنند. روانشناس سلامت، به افراد کمک میکند، ابعاد هیجانی موضوع را شناسایی کنند و بپذیرند؛ چالشی را که نسبت به بدن یا هویت خود پیدا کردهاند، حل کنند و درک کنند که هیجانها حتی وقتی شدید و دردناک هستند، جزء جدایی ناپذیر زندگیاند و نباید آنها را سرکوب کرد. با پذیرش هیجانها به عنوان بخشی از تجربه ناباروری، زوجین قادر خواهند شد، دوباره سررشتۀ زندگی را به دست بگیرند و ضمن حفاظت و حمایت از رابطه عاشقانهشان، چالشهای فردی را نیز پشت سر بگذارند.
منبع:
McGuirk, James & McGuirk, Mary Elizabeth- For want of a child, a psychologist and his wife explore emotional effects and challenges of infertility– ۱۹۹۱- Continuum- New York
نظرتان را بیان کنید