فرزند خواندگی، ابهام‌ها و افسانه‌ها

1399/05/20
30NaggingQuestionsAboutAdoption

هر امر مبهم و کمتر شناخته شده‌ای، اغلب در هاله‌ای از شایعات و باورهای نادرست قرار دارد که شناخت موضوع و تصمیم‌گیری دربارۀ آن را دشوار می‌کند. فرزندخواندگی هم از این امر مستثنا نیست. درادامه به برخی از شایعات، باورهای غلط و ابهام‌هایی که در این‌باره وجود دارند، می‌پردازیم:

  • برای اقدام به فرزندخواندگی باید خیلی پولدار باشید: منطقی است و انتظار می‌رود هر زوجی که مایل به داشتن فرزند هستند، ابتدا شرایط مالی، روحی، جسمی و خانوادگی خود را بسنجند و درصورتی که از شرایط سالم  برای پرورش یک کودک برخوردار بودند، اقدام به فرزندآوری کنند. شرایط بهزیستی هم شامل همین شرایط سالم و معقول است. برای به جریان انداختن پروندۀ فرزندخواندگی، لازم نیست که حتماً صاحب ملک یا خانه باشید، همین که امکان فراهم کردن یک زندگی متوسط را داشته باشید و از سلامت روانی و جسمانی مناسب برخوردار باشید، کافی است.
  • مسیر بهزیستی بسیار سخت و طولانی است: فرزندپذیری در همه جای دنیا همراه با دقت نظر و آموزش و بررسی کامل انجام می‌شود. سخت و طولانی نشان دادن فرایند قانونی، اغلب توجیه و زبان‌بازی برای وارد کردن زوجین متقاضی فرزندپذیری به فرآیندهای غیرقانونی مانند خرید و فروش نوزاد است. تسلیم این تجارت سیاه نشوید، مسیر قانونی ایمن و کم چالش‌تر از هر مسیر دیگری است.
  • فرزندخوانده‌ سرانجام والدینش را رها خواهد کرد: هیچ پژوهشی تا به حال چنین چیزی را ثابت نکرده‌ است. احتمال دارد که کودکان به جستجوی ریشه‌های زیستی خود بپردازند اما این به معنی عدم علاقه به والدین فرزندپذیر یا تصمیم به ترک آنها نیست. درحقیقت تحقیقات نشان داده‌اند که فرزندخوانده‌ها، والدین فرزندپذیر را والدین اصلی خود می‌دانند و به والدین زیستی به چشم خویشاوندانی نگاه می‌کنند که پیوند دورتری با آنها دارند. پیوندی که شما طی سال‌های رشد کودک با او برقرار کرده‌اید، عمیق و ریشه‌دار است و به راحتی گسسته نمی‌شود. اگر کسی به شما بگوید، ازدواج نکن چون این یک پیوند خونی نیست، ارزشی ندارد و سرانجام او می‌رود و تو را ترک خواهد کرد، احتمالاً به سلامت عقل گوینده شک می‌کنید؛ اظهارنظرهای این چنینی درمورد فرزندخواندگی هم از همان منطقِ بی‌منطق پیروی می‌کند.
  • فرزندخوانده‌ها از نظر ژنتیکی خلافکار هستند و درنهایت بزه‌کار یا معتاد می‌شوند: سال‌ها است که مفهوم جنایتکار بالفطره رد شده است. همه انسان‌ها صاحب مجموعه‌ای ژنتیکی هستند که خصائص خوب و بد، سازنده یا دردسر ساز را در آنها شکل می‌دهد. محیطی که در آن رشد می‌کنیم، نقش بسیار تعیین‌کننده‌ای در بروز این خصائص دارد. شاید جالب‌ترین مثال درمورد تأثیر محیط و تربیت بر سلامت افراد، ماجرای پژوهش پروفسور فالون باشد. او که روی اسکن مغزی جنایتکاران مطالعه می‌کرد با اسکن مغزی فردی مواجه شد که به نظرش شخص بسیار خطرناکی رسید. اما بعد از دیدن اسم روی اسکن، شوکه شد؛ اسکن مغزی، متعلق به خودش بود! پس از بررسی تاریخچه ژنتیکی خاندان خود نتیجه ‌گرفت، “اگر ژن به اصطلاح پرخطرتر را داشته باشید و در سنین کم مورد بد رفتاری قرار بگیرید، احتمال داشتن یک زندگی مجرمانه در شما بالاتر می‌رود. اگر این ژن را در خود داشته باشید اما با شما بدرفتاری نشده باشد، خطر زیادی وجود ندارد. خود ژن به تنهایی روی رفتار تاثیر چندانی نمی‌گذارد اما در شرایط محیطی خاص اوضاع خیلی فرق خواهد کرد.”

فالون می‌گوید “دوران کودکی فوق‌العاده‌ای” داشته است و همین باعث شده ژن‌های او بی‌اثر شوند: “در فیلم‌ها و عکس‌های قدیمی خانواده، همیشه شاد و شنگول و در حال خنده هستم. همه زندگی‌ام همین‌طور بوده است. به احتمال زیاد این باعث شده است که همه عوامل ژنتیکی خنثی شوند و اثرشان از بین برود.”

  • بچه خود آدم فرق می‌کند: والدین فرزندپذیری که هم فرزند زیستی و هم فرزندخوانده دارند، گزارش‌های متفاوتی در این خصوص می‌دهند. برخی معتقد هستند، با اینکه هر دو فرزند خود را دوست دارند اما جنس علاقۀ آنها یکی نیست. برخی هیچ تفاوتی گزارش نمی‌کنند و برخی یکی از فرزندان خود، فرزند زیستی یا فرزندخوانده، را بیشتر دوست دارند. پرورش یک کودک کاری است که تمام جسم و روان والدین را درگیر می‌کند و هنگامی که زوجی آگاهانه تصمیم به داشتن فرزند، از هر روشی، می‌گیرند، خود را کاملاً با این تصمیم تطبیق می‌دهند. در کل نمی‌توان گفت، بچه خود آدم فرق می‌کند، درست‎ این است که بگوییم، نگرش آدم‌ها فرق می‌کند و کسی که بر این دیدگاه پافشاری می‌کند که خون، خون را می‌کشد، احتمال کمتری هست که به خودش اجازه بدهد دلبسته فرزندخوانده‌اش شود؛ ساده‌تر بگوییم، خون اینجا هیچ کاره است؛ اصرار به ماندن روی باورهایی که شنیده‌ایم اما هرگز زیر سؤال نبرده‌ایم دست اندر کار این باور غلط هستند.
  • گفتن حقیقت فرزندخواندگی به کودک آسیب می‌رساند: مدتها است که ثابت شده است، عدم بیان حقیقت آسیب‌زا است. دانستن حقیقت زندگی و سرگذشت هر فرد، حق او است. وقتی در سن مناسب و با روش‌های درست، گفتگو دربارۀ فرزندخواندگی را شروع می‌کنیم، کودکان در مسیر رشد و متناسب با هر مرحلۀ رشدی به تدریج موضوع را درک و هضم می‌کنند و آن را در جریان زندگی یکپارچه می‌سازند. این روش خیلی بهتر از مواجهه ناگهانی و مدیریت نشده با موضوعی است که می‌تواند بنیان هویت فرد را تحت تأثیر قرار بدهد.
  • والدین یا خویشاوندان زیستی کودک پیدا می‌شوند و کودک را با خود می‌برند: تاریخچۀ زندگی هر کودکی که وارد سیستم بهزیستی می‌شود به دقت مورد بررسی قرار می‌گیرد. مددکاران کاملاً مطمئن می‌شوند، والد یا خویشاوندی که مایل به حفظ ارتباط با کودک باشد، وجود ندارد. وقتی کاملاً از بی‌سر‌پرست بودن کودک مطمئن شدند، آنگاه برای سپردن او به فرزندخواندگی اقدام می‌کنند. در موارد معدود و نادری ممکن است، والدین زیستی به بهزیستی مراجعه کنند. در این صورت باز پس گرفتن حق سرپرستی کودک اصلاً ساده نیست، بهزیستی آدرس یا مشخصاتی از والدین فرزندپذیر در اختیار آنها نمی‌گذارد و والدین زیستی باید در محضر دادگاه ثابت کنند، دارای صلاحیتی بیشتر از والدین فرزندپذیر برای سرپرستی کودک هستند.
  • کودک باید سپاسگزار باشد که به فرزندخواندگی پذیرفته شده است: یادمان باشد، این بزرگسالان هستند که تصمیم گرفته‌اند پدر یا مادر شوند و مسؤلیت پرورش کودک را به عهده بگیرند. بر حسب قاعده آنها باید از سختی‌های مسیر آگاه باشند و تمام مسولیت آن را به عهده بگیرند. اتفاقاً احتمال زیادی وجود دارد که کودک در ابتدای امر نه خوشحال باشد و نه سپاسگزار، بلکه بسیار ناراضی و آشفته باشد. چه کسی را می‌شناسید که بابت جدایی ناگهانی از محیط و آدم‌های آشنا خوشحال باشد؟ سازگاری با فرزندخواندگی برای هر کودکی، حتی نوزادان، امری سخت و پراسترس است و صبوری زیادی از سوی والدین می‌طلبد و دوباره تاکید می‌کنیم که فرزندپذیری هم مانند داشتن فرزند زیستی روشی برای بچه‌دار شدن است و مسولیت  اصلی آن به عهده بزرگسالان است.
  • بعد از فرزندپذیری احتمال حاملگی بالا می‌رود: به نظر می‌رسد  افراد نسبت به داستان‌های بارداری بعد از فرزندخواندگی توجه انتخابی پیدا می‌کنند، یعنی توجه ویژه‌ای به چنین مواردی پیدا می‌کنند و در نتیجه تصور می‌کنند که آمار بارداری پس از فرزندپذیری خیلی بالا است در حالیکه  این موضوع از نظر آماری تأیید نشده است. میزان بارداری در زوجینی که با ناباروری رویارو هستند، پس از فرزندپذیری نسبت به گذشته بالاتر نمی‌رود.

باورهایی که شرح داده شدند، کمابیش در تمام فرهنگ‌ها یکسان هستند و تکرار می‌شوند، اما هر فرهنگ دیدگاه‌های نادرستِ منحصر به فرد خود را هم دارد. به هر روی، مثل همه موارد مشابه، دانش نوش‌داروی ناآگاهی است. امید آنکه با گسترش دانش و دیدگاه‌های واقع‌بینانه، هرکدام به سهم خود، گامی در مسیر آگاه‌سازی و فرهنگ‌سازی برداریم.

نظرتان را بیان کنید