بازگشت chevron left icon
یکدیگر را دوست خواهیم داشت.داستان شکل‌گیری رامونا
hand child father wheat field 73944 7116
مهرنوش نرسی

خورشید را می دزدم فقط برای تو! میگذارم توی جیبم تا فردا بزنم به موهایت فردا به تو می گویم چقدر دوستت دارم ! فردا تو می فهمی. فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت ، می دانم. (شل سیلور استاین) رامونا داستان واقعی به واقعیت پیوستن آرزوی مردی است که دلش می‌خواست همه فرزندان […]

خورشید را می دزدم
فقط برای تو!
میگذارم توی جیبم
تا فردا بزنم به موهایت
فردا به تو می گویم چقدر دوستت دارم !
فردا تو می فهمی.
فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت ، می دانم. (شل سیلور استاین)

dad his daughters field sunset 169016 1759

رامونا داستان واقعی به واقعیت پیوستن آرزوی مردی است که دلش می‌خواست همه فرزندان ایران در آغوش امن پدر و مادری رشد کنند که نور درونی آنها را دیده‌اند و به طلوع خورشید کوچکی که در قلب همه کودکان هست، باور دارند.

مردی که یک روز، دانست، می تواند آدمها را گرد هم بیاورد؛

کسانی که می‌دانند همه کودکان، فرزندان آفتاب و آسمانند

و می‌خواهند یاور کسانی باشند که ایمان دارند،

پدر و مادر بودن به زایش نیست

و عشق مفهومی است بزرگتر از هر پیوند خونی.

 

اما هر میزان عشق، بدون دانش و حمایت کافی نیست؛

و

هر میزان دانش و حمایت، بدون عشق کافی نیست.

به همین خاطر، رامونا برای به هم آمیختن عشق و دانایی پا گرفت،

تا عشق و دانش و مراقبت از خود و یکدیگر را به هم بیامیزد و فرزندپروری را تبدیل به اکسیر شفابخش کودکانی کند که تازه به خانه رسیده‌اند،

تا از سایه‌های گذشته رها شوند و آسوده، دل به مهر والدینی بسپارند که پای عشق به فرزندان‌شان ایستاده‌اند.

اشتراک گذاری مقاله از طریق:

دیدگاه خود را برای ما ارسال کنید.